
حادثه سیدالشهدا غم انگیز است و نفرت هر وجدان و شرف انسانی را نسبت به عاملین آن بر می انگیزد.
سوالهایی مطرح میشود که چرا هزاره و مناطق هزاره نشین و بویژه مکاتب و مدارس با این بی رحمی مورد حمله قرار میگیرند ؟ آیا شیعه بودن هزاره ها نفت بر آتش خونریزی و قساوت میریزد؟
تفاوت نژاد ، مذهب و حتی دین نمیتواند عامل جنایت باشد و قساوت تولید کند مگر ذهنیت و فرهنگ عقب مانده قدرت قومی . در افغانستان ذهنیت و فرهنگ حاکم برای فرمانروایی و قدرت یک قوم ، حداقل برای متعلقین این قوم نهادینه شده و یک امر خدایی و قرانی پنداشته میشود . سر و گردن همه ارزش های دین ، دیموکراسی ، سوسیالیزم ، کمونیزم ، اخلاق انسانی ، مشترکات وطنی همه و همه در پای این ذهنیت خم میشود . افراد این قوم را با وجود تعلقات فکری و قشری مختلف ، یک مساله با هم گره میزند و آن غیر قابل بحث بودن حاکمیت بلامنازعه قوم مربوطه شان است.اگر مجاهد آقای گلبدین حکمتیار با حکومت جهادی آقای ربانی و آمر مسعود جنگیده ، تلفات و ویرانی های بیشمار نصیب کابل و مردم افغانستان شده و تقابل و توافق میان تنظیم ها چون آب نوشیدن بوده ، همه بر مبنای این ستراتیژی و باور بوده و نباید اسباب و عوامل آنرا در تفاریق مذهب ، دین ، اندیشه و باور جستجو کرد. اقای غنی گویا مدنی ترین فرد و تحصیلکرده معتبرترین دانشگاه های آمریکایی و به زعم تعدادی دومین متفکر جهان است و به عنوان رئیس جمهور که باید سرپوش و حارس آحاد ملت باشد مگر در قومپرستی و تعصب از همه سبقت نجسته است؟ جوانهای کم تجربه و کم فهم گویا مدنی که سکان قدرت دولتی را در دست دارند و جوانان افراطی و بیسوادی که در صفوف طالبان میجنگند مگر از یک چشمه تعصب و تسلط قومی آب نمیخورند ؟ اینجا دیموکراسی ، اسلام ، مذهب و دین چه گناهی دارند ؟
این همه ، تلخ اند اما واقعیت افغانستان اند . در افغانستان پای کمونیزم با شوروی و پیمان وارسا ؛ اسلام سیاسی با پاکستان ، عربستان ،امارات و شیوخ پولدار عربی ؛ اسیا ،اروپا ، امریکا ، استرالیا با دیموکراسی و پیمان ناتو با امکانات پولی و تخنیکی بیشمار لنگید و خود مردم افغانستان از همه امکانات انسانی و اسلامی محروم باقی ماندند ، علت چیست ؟ مگر افغانستان برمودای واقعی است ؟
نه ؛ افغانستان نه برمودا است و نه بیشتر از مردمان جهان غیرت دارد و نه افغانستان بیشتر از کشور های دیگر ، زیباست . افغانستان هیچ برتری یی و یا بدتری نسبت به دیگران ندارد اما یک مشکل بزرگ دارد که همه گی نمیتوانند و یا به نسبت منافع نمیخواهند بر آن انگشت بگذارند و این مشکل ، معضل و تفکر قومی ست که تسلط یک قوم را شرعی و فطری میداند و برای تحقق آن ، همه ارزشهای اسلامی ، انسانی و دیموکراسی گردن زده میشود .
استاد مزاری با جرئت این مشکل را بیان و در رفع آن سعی کرد تا خط سرخ جمع بزرگی از هزاره ها شد. اقای دوستم که با وجود تزلزل و خبط زیاد در سیاستگزاری ، در روز های سخت مورد حمایت مردمش قرار میگیرد نه از بهر فلسفه دانی و خدمات بی شائبه او بر مردم افغانستان بلکه مساله ایست که موجودیت معضل قومی را گاه گاهی در صدر فعالیت هایش قرار میدهد و آمر مسعود چرا برجسته تر از همه باقی می ماند چونکه با آمدن اقای ربانی در صدر حاکمیت افغانستان ، معادله سه قرنه قدرت تسلط یک قوم تغییر کرد و زنگ خواست “حاکمیت همه گانی” در جامعه متکثر افغانستان به صدا درآمد .اگر کسی مسعود را دوست دارد به همین سبب دوست دارد و اگر کسی از او نفرت دارد ، با وجود جنگ بی امان مسعود در برابر ارتش سرخ اورا مسعودوف میخواند و قهرمان نمیگوید به همین سبب است ؛ مسائل دیگر فروع است و عوامفریبی.
هزاره ها بیشتر ادا و اطوار مدنی در میآورند ؛ تقرر دختر های جوان و بی تجربه شان را در معینیت های دفاعی و امنیتی در شرایط جنگ تمام عیار نیابتی و جامعه مرد سالار افغانستان استقبال میکنند و آنرا نماد پیشرفت شان در علم و فرهنگ جامعه میدانند در حالیکه برای خواستن برق از طریق بامیان و تعلیم و تربیه در مکاتب و کورسهای آموزشی قتل عام میشوند و رهبران شان هم بجز از چند فکاهی و گپ های نیشدار به آدرسهای خود و بیگانه و مسوده قانونها به چیز دیگری نمیپردازند و یا امکان پرداخت ندارند چونکه فکر میکنند که به نسبت دشمنی عبدالرحمان خان گونه طالبان ، مجبورند به هر قیمتی در اختیار حاکمیت اقای غنی قرار داشته باشند.
در چنین وضعیتی برگی هم از درخت پایین نمی افتد ؛ قتل هزاره و شیعه در آموزشگاه ها ، تکیه خانه و راه های مواصلاتی به شدت ادامه می یابد ؛ فقر ، بی اتفاقی ، محرومیت سیاسی و اقتصادی تورکان افغانستان بیش ازین میشود ؛ ماموریت تاجیکان در برابر ثروت و وظایف بدون صلاحیت و نمادین ، نه درد خود شان را دوا خواهد کرد و نه معضل افغانستان را حل و فصل و نه هم درین وضعیت خونبار قومی ، پشتونها و اقوام دیگر این سرزمین به خیال راحت جرعه آبی خواهند نوشید.
اگر هزاره ها بر راهکار های مدنی کمر محکم بر بسته اند چرا نسل کشی عبدالرحمان خان را که حدود هفتاد فیصد هزاره ها را قتل عام کرده و تعداد بزرگی از آنها را تبعید کرد تا هنوز جدی نگرفته و اسناد موجود را به دادگاه های بین المللی راجع نکرده اند تا حمایت مردمان صلحدوست مدنی جهان را با خود داشته باشند و در آینده جلو اقدام گروه های افراطی قومی چون طالب را بتوانند سد کنند و یا اینکه هزاره ها چرا در تثبیت هویت تاریخی خویش نمیتوانند کار عملی انجام دهند چونکه افغانستان کشور اقوام با هویت های ثابت تاریخی ست و بدون داشتن هویت ثابت تاریخی و حمایت جهانی و منطقوی نمیتوان در افغانستان به حقوق و امتیازات واقعی خویش دست یافت.
حمایت شوروی سابق ، پاکستان ، عربستان امارات ، اروپا و بخصوص انگلیس و آمریکا اگر نبود حاکمیت ها و گروپ های قومی میتوانستند این چنین بر اسب توسن خویش بتازند ؟ البته که نه . با وجودیکه انگلیس و آمریکا در حمایت از حاکمیت قومی شکست خورده است اما این بدان معنی نیست که فاجعه پایان یافته باشد . فاجعه ی دیگر و مصیبت دیگر در راه است .افغانستان هیچ گاه کشور مدنی نبوده که در آن به مدنی بودن و راهکار های مدنی تاکید کرد. افغانستان ، متاسفانه جغرافیای جنگ ، تعصب ، بی عدالتی و کشمکش ها بوده است و تا وقتیکه راهکارهای مدنی با راهکار های مقاومت و مقابله ، با هم تلفیق نشوند جغرافیای جنگ و بی عدالتی باقی خواهد ماند .
حقیقت افغانستان همین است و حقیقت گفتن در افغانستان به قصه یی می ماند که آمده است :
روزی از همسايه پرسیدند چرا خروس تان حالا بانگ سحر سر نمیدهد؟
همسايه جواب داد : همسايه گان شكايت داشتند كه ما را از خواب بیدار ميكند، سرش را زديم .
آنجا بود كه دانستیم هر كسی مردم را بيدار كند، سرش را خواهند بريد.
حقایقی را که با چشم سر دیده و شاهدش بوده ایم نوشتم ، اگر هر کسی را ملال خاطر شود و یا مرا مذمت کند تغییری بر حقایق نمی آورد مگر اینکه به فرمایش حضرت پروردگار عمل کنیم ؛ به واقعیت های افغانستان تن دهیم و متحدانه برای وطن مان بکوشیم چونکه خدا گفت : اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى
عدالت پیشه کنید که عدالت به تقوی نزدیک تر است. و در جای دیگر فرمود :
إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم ۚ
و کسانیکه تقوا دارند یعنی عدالت میکنند در نزد الله مکرم ترین اند.